وقتی میگم زندگیم فقط خوردن و خوابیدن شده یعنی این!
پنجشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۶، ۱۲:۵۶ ب.ظ
ساعت9 صبحه. نور خورشید دقیقا میفته رو کلم! و درنتیجه بیدار میشم و خودمو از رو تخت میندازم پایین! یکم همونجوری لودینگ میشم و یادم میاد که دیشب ساعت 4 خوابیدم! ولی دیگه فایده ای نداره چون با این گرما نمیشه خوابید! گوشیمو برمیدارم و وای فایو روشن میکنم ولی هیچ پیامی ندارم:/ میرم گروهی رو که اون پسره ادم کرده رو یکم میخونم و برا خودم متاسف میشم که با همچین ادمی بودم-___- بعد میرم پینترست رو چک میکنم و بعدش هم اینستا. با رفتن دایناسور دنیای مجازی برام سوت و کور شده. منم هیچ پیامی بهش ندادم چون نمیخام این چند روزی رو که با برادرش هست مزاحمش بشم. مطمئنم خودشم میدونه! همونجوری زل میزنم به سقف و یاد کارایی میفتم که باید انجام بدم ولی گشادم! ساعت 12 میشه و من همچنان رو زمین ولم! ابجی در اتاقو باز میکنه و میگه بیا صبحانه بخوریم! همه ی کارا رو اون انجام میده و هیچوقت شکایت نمیکنه. هرروز تصمیم میگرم منم کمکش کنم ولی اخرسر نمیکنم! تا ساعت3 رو مبل ولو میشم و چت های بقیه رو میخونم حتی حوصله ی تایپ کردن هم ندارم! بعد ناهار میخورم و میرم میخوابم:/ بیدار که میشم ساعت6رو هم رد کرده! بازم گوشیمو برمیدارم و نقاشیایی که از پینترست دوس دارمو سیو میکنم تاااااااا نوبته شام بشه:/ بعد شام میرم یه فیلمی نگا میکنم و بازم چت های مردمو میخونم و میخابم!
همینقدر گشاد! همینقدر بیکار!
- ۹۶/۰۶/۱۶