از همینا که همیشه مینویسم:دی
+این چند روزمو میشه گفت مفید گذروندم! سه تا کتاب خوندم. هر سه تاشونم خیلی دوست داشتم. با یکیش گریه کردم-__-
اسم کتاب ها: جاناتان مرغ دریایی، زندگی در پیش رو نوشته ی رومن گاری و تنهایی پرهیاهو نوشته ی بهومیل هرابال.
بقیه ی روزامو زبان خوندم. جمعه امتحان میان ترم دارم. امادگیشو ندارم از طرفی جمعه مراسم هم داریم. کلا سخت شده باید از چهارشنبه بخونم که بتونم نمره ی خوبی بگیرم!
+فصل هشت واکینگ دد اومده الان دارم قسمت اولشو دانلود میکنم. ازاونجایی که یادم رفته بود چی شده نشستم قسمت اخر فصل 7 رو دیدم. با اونم گریه کردم. خیلی بیخود شدم همش سر هرچیزی گریه میکنم و خب واقعا گریه دارن. مثلا واکینگ دد رو که میدیدم اونجایی که به ریک خیانت کردن واقعا اعصابم خورد شد بعد که میجنگیدن یاد بچه هایی افتادم که از اول زندگیشون فقط جنگ بوده و هیچوقت ارامش نداشتن حداقل مثل ما هم نبودن! دلم برای نوجوونایی که تمام ارزوشون تموم شدن جنگ هست تا بتونن به حداقل ترین نیازهاشون برسن، میسوزه! این بی عدالتی که من اینجا به دنیا اومدم یکی همسن من تو امریکا به دنیا اومده و یکی هم تو فلسطین، البته اون بدبختی هم که تو کره ی شمالی به دنیا اومده رو نباید از یاد برد! متنفرم از این جبر!
+قراره با ابجی و دخترخاله بریم سینما. بعد از مدت ها. و خب دلیل اینکه امروز میریم اینه که نیم بهاس:/ و واقعا لنگ پولیم :/
+مرز عراق و ایران رو بستن. ماشین بابام چندروزه که مونده اونجا. بابا همش نگرانه. زیاد به روی خودش نمیاره ولی فکرش همش اونجاست. بابا میگفت بعد اینکه قسط هام تموم بشه دیگه یه نفس راحت میکشم ولی از شانس بدش اینجوری شد!
+دلم میخاد یه کاری واسه خودم داشته باشم ولی الان تنها کاری که از دستم برمیاد اینه که نقاشی بکشم. هیچ کس هم سفارش نمیده. یاد دوستام میافتم که چقد فامیلاشون بخاطر کاری که خودشون میکردن مثل نقاشی و دستبند و... حمایتشون میکردن. بعد من دیروز تو گروه تلگرام فک و فامیلمون گفتم سفارش میگیرم همشون گفتن گرونه:/ اندازه ی فرش زیرپام نقاشی میخوان از بچشون بعد به 100تومن میگن گرون:/ منم دیگه چیزی نگفتم بیخیال شدم:/
+دخترخاله اینروزا حالش خوبه. درواقع بهتر از قبله. امیدوارم همیشه اینجوری باشه:)
+چندروزه همش فکر میکنم کاش گوشیه به این گرونی نمی گرفتم:/ اخه به چه دردم میخوره فقط دوربینش خوبه. نصف نصف همین قیمت رو میتونستم سامسونگ بگیرم. دوسش دارم ولی پشیمونم. اخه پول خودم هم نبود که انقد دست و دلبازانه خرجش کردم-__- اه!
+پارسال وقتی 18 سالم شد به خودم قول دادم که از این به بعد هرچی که وسیله ی گرون بگیرم بعدش وقتی رفتم سرکار به بابا پسش بدم. صددرصد بابام اگه بفهمه ناراحت میشه ولی من اصلا دوست ندارم انقد همه ی خرجا و کارام گردن بابام باشه. خودشم بعد 18 سالگی که دیگه میتونم کار کنم اصلا هیچ جوره قانع نمیشم. یه بار که به مامانم گفتم مامانم خندید:/ هیچ کس منو جدی نمیگیره:)) :/
همینا :دی
- ۹۶/۰۸/۰۲