نوشته هاى وسط مهمونى
شنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۷، ۰۸:۲۰ ب.ظ
دیشب میخواستم خودمو بکشم. به امید پیام دادم و کیرم کرد. ابجى همش پیام میداد که خوبم یا نه ولى نبود. نمیخواستم به دایناسور پیام بدم نمیخوام ناراحتیه من رو امتحاناش تاثیر بذاره. در واقع اونو بیشتر از اونى دوس دارم که بخوام ناراحتش کنم. یادم افتاد حامد برام یه موزیک فرستاده بود گفته بودم گوش میدم و نظرمو میگم ولى یادم رفته بود. گوش دادم و گفتم که چقدر خوبه. همون لحظه پیام داد و بازم بهم ابراز علاقه کرد. چقدر همه ى این حسا برام نااشنا بودن. ترجیح میدادم با امید حرف میزدم. میخواستم بغل اون بودم. ولى اونم نبود. به این فکر کردم که اگه من نباشم امیرعلى هم تنها میمونه. به همه ى ادمایى که واقعا دوستم دارن فکر کردم. امیرعلى، هادى، الناز، نگین. مامانم.
و همینا کافى بودن که ادامه بدم.
- ۹۷/۱۰/۲۲