ALALA

dreamer

ALALA

dreamer

دایناسوری که رفته مسافرت!

سه شنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۶، ۰۲:۳۶ ق.ظ

پس چرا دایناسور برنمیگردهههههه T_T 

ای میس هیم!

دلم برا x گفتنامون تنگ شده!

  • Alala

فازتون چیه؟

يكشنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۶، ۱۲:۲۹ ق.ظ

خب! الان از خونه ی داییم اینا میایم! فقط میخوام نشون بدم که هنوز نسلشون منقرض نشده:/

من و ابجی زنداییم باهم همسنیم! هردوامسال کنکور دادیم، من طوریم که همه فکر میکنن افاده اییم:/ ولی نیستم، ولی گویا هستم:/ اونم طوریه که با همه بگو بخند داره یکم هم خنگه:/ عاغا این الان شوهر کرده با اختلاف سنی 14 سااااااال! شوهرش هم ادم درست و حسابیه و تحصیل کرده و خلاصه همه چی تمومه:/ من سروییییییییییییییییییییییییییییییس شدم T_T باور کنید سرویس شدم -_____- قبولیه کنکورم به ماتحت هیچ بنی بشری نیست ولی شوهر کردن اون خیلی خوبه و غالیه و اصلا خاک بر سرت آلا که درس میخونی و باید ناز شوهر بکشی و کیونه بچه تو بشوری:/ در این حد سرویسم کردن:/

هرچقدم بگیم دیگه سنتی فکر نمیکنیم بازم تو فامیل ما شوهر کردن خیلی شاخه و نصیب هرکسی نمیشه:/ و چیزی که همیشه تو ذهنمه : فازتون چیه؟

  • Alala

Is this the life we really want!

جمعه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۶، ۰۹:۱۱ ب.ظ

هرروز گندتر و اعصاب خوردکن تر, هرروز فیلم دیدن و خابیدن و خوردن, هرروز حسرت فرصت های نداشتن رو خوردن, هرروز تکراری تر, هرروز ناراحت تر....

احساس میکنم کل زندگیم انقد از زندگیم بدم نیومده بود...طوری شده که مطمعنم اگه بمیرم هم چیزی رو از دست نمیدم!

  • Alala

وقتی میگم زندگیم فقط خوردن و خوابیدن شده یعنی این!

پنجشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۶، ۱۲:۵۶ ب.ظ
ساعت9 صبحه. نور خورشید دقیقا میفته رو کلم! و درنتیجه بیدار میشم و خودمو از رو تخت میندازم پایین! یکم همونجوری لودینگ میشم و یادم میاد که دیشب ساعت 4 خوابیدم! ولی دیگه فایده ای نداره چون با این گرما نمیشه خوابید! گوشیمو برمیدارم و وای فایو روشن میکنم ولی هیچ پیامی ندارم:/ میرم گروهی رو که اون پسره ادم کرده رو یکم میخونم و برا خودم متاسف میشم که با همچین ادمی بودم-___- بعد میرم پینترست رو چک میکنم و بعدش هم اینستا. با رفتن دایناسور دنیای مجازی برام سوت و کور شده. منم هیچ پیامی بهش ندادم چون نمیخام این چند روزی رو که با برادرش هست مزاحمش بشم. مطمئنم خودشم میدونه! همونجوری زل میزنم به سقف و یاد کارایی میفتم که باید انجام بدم ولی گشادم! ساعت 12 میشه و من همچنان رو زمین ولم! ابجی در اتاقو باز میکنه و میگه بیا صبحانه بخوریم! همه ی کارا رو اون انجام میده و هیچوقت شکایت نمیکنه. هرروز تصمیم میگرم منم کمکش کنم ولی اخرسر نمیکنم! تا ساعت3 رو مبل ولو میشم و چت های بقیه رو میخونم حتی حوصله ی تایپ کردن هم ندارم! بعد ناهار میخورم و میرم میخوابم:/ بیدار که میشم ساعت6رو هم رد کرده! بازم گوشیمو برمیدارم و نقاشیایی که از پینترست دوس دارمو سیو میکنم تاااااااا نوبته شام بشه:/ بعد شام میرم یه فیلمی نگا میکنم و بازم چت های مردمو میخونم و میخابم!
همینقدر گشاد! همینقدر بیکار!
  • Alala

بابا!

يكشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۶، ۰۱:۰۴ ب.ظ

دلم برا بابا میسوزه... همه ی تلاششو میکنه تا ما بهترین زندگی رو داشته باشیم!

  • Alala

کلمه هایی که میریزن!

شنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۶، ۰۷:۱۸ ب.ظ

کلمه ها تو مغذم پراکنده میشن و میچسبن به چشام و میریزن رو صورتم. لعنتی! همیشه لنزهام اشکمو درمیارن. میخزم زیر پتو. بدنم یخه. گوشیمو برمیدارم تا با دایناسور حرف بزنم اما انلاین نیست. پیام های تلگراممو باز میکنم. مثل همیشه! سکس! لبخند میزنم و میگم نه! دیگه عادت کردم ازم انتظار سکس داشته باشن. یاد اخرین کسی میفتم که واقعا دوستم داشت. چرا کات کردیم؟ چون من زیاده خواهم! کلمه ها از چشمام میریزن رو صورتمو میرن تو گوشام. یادم میفته که هیچوقت دوست داشتنی نبودم. حتی برای مادرم! دوباره برام پیام میاد که چرا؟ نمیدونم جوابشو چی بدم! باید بگم 18 سالمه و باکره ام؟ یا باید بگم اگه بابام بفهمه منو نمیکشه ولی خودش حتما میمیره؟ باید بگم همینجوریشم مامانم خجالت میکشه با من بره بیرون؟ باید بگم خیلی دوست دارم تجربه کنم ولی با تو نه؟ چی باید میگفتم؟ جواب نمیدم و گوشیمو خاموش میکنم. یاد زندگی ای میفتم که ارزوشو دارم. کلمه ها همینجوری میریزن. دایناسور پیام میده. ولی نمیخام باهاش حرف بزنم. نمیتونم تنها دایناسورمو ناراحت کنم. موزیک های موردعلاقمو پخش میکنم. کلمه ها هی بیشتر و بیشتر میریزن. احساس میکنم بچه کوچولوی ته دلم نشسته زار زار گریه میکنه. از جام بلند میشم. نمیخام ابجی منو با این سرو وضع ببینه. صورتمو پاک میکنم و موهای سبزمو دم اسبی میبندم. بالاخره یه روز میرم و همه چی رو فراموش میکنم. بالاخره یه روز همه ی این دردا تموم میشن. بالاخره یه روز یونیکورن منم ارزوهامو براورده میکنه. جلوی اینه به خوذم لبخند میزنم و پد بهداشتی برمیدارمو میرم دستشویی و به این فکر میکنم 7 روز که بگذره کلمه های چشامم کمرنگ میشن :)

  • Alala

خدایا منو تا دوسال دیگه نکش:/

دوشنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۶، ۱۰:۴۵ ب.ظ

قشمت7 گات هم اومد...حالا باید دوسال منتظر بمونیم!

  • Alala

تجربه های جدید!

شنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۶، ۰۶:۲۹ ب.ظ
قرار بود بعد کنکورم با تور خاله دختر اینا بریم بگردیم، من و ابجی و خاله دختر! بالاخره دیروز بعد از کلی بحث رفتیم.
اول درمورد طبیعتش بگم که چجور بود :) یه ابشار بود بی نهایت زیبا! عالی! منظره ی خیلی قشنگی داشت! انقد خوب بود که نمی تونم توصیفش کنم :)
بعد درمود ادما! باور کنید من خیلی سعی میکنم کراشمو فراموش کنم ولی همش یه اتفاقی میفته و دوباره یادم میاد چقد جذابه! همین که سوار اتوبوس شدیم یه پسر 23-4 ساله اومد تو. همین که دیدم فک کردم کراشمه:/ انقد شبیه بودن:/ بعد ابجی و خاله دختر هم گفتن: الالا ببین چقد شبیه کراشته:/ یعنی همون اول دهنم سرویس شد:/ بعد همینجوری که اهنگ باز کرده بودن و میرقصیدن این پسره اومد باهم حرف زدیم. اونجا فهمیدم که کراش من خوشگلتره و لباش خفن تره:دی خلاصه رفتیم ابشار و دیدیم و اومدیم و کل راه اون پسره میومد پیشمو کمکم میکرد جاهای خطرناکو رد شم بالاخره نزدیکیای تبریز بهم پیشنهاد داد:/ و دهنم سرویس تر شد:/ خب من اصلا امادگیه دوست شدن با هیچکس رو ندارم:/ نمیخام عن بازی درارم ولی واقعا حوصله ی رابطه های مسخره رو ندارم:/ ازطرفی معتقدم ادم باید با خیلیا وارد رابطه بشه تا بفهمه چی میخاد و چی نمیخاد:/ از طرف دیگه هم واقعن حوصله شو ندارم:/ از اون یکی طرفم هرموقع میبینمش یاد کراشم میفتم و انگار یجوری ازش سواستفاده میشه بدون اینکه خودش بدونه:/ خلاصه ردش کردم ولی دست بردار نبود و شمارشو تو گوشیم سیو کرد ولی زنگ نزد گفت اگه خواستی میتونیم باهم دوست باشیم:/ الان موندم که میخام باهاش دوست باشم یا نه:/ ابجی میگه ادم باید تجربه هاش زیاد باشه! منم همینو میگم ولی برا وقتی که حوصله شم داشته باشم:/ خودمم میدونم من بجز خوابیدن حوصله ی هیچی رو ندارم:/ به هرحال امشب تصمیم میگیرم!
اولین برام بود که با تور جایی میرفتم! تجربه ی خیلی متفاوتی بود! فهمیدم که 90 درصد ادما سیگار میکشن! و نمیشه احساسات ادمارو از رو قیافشون تشخیص داد مخصوصا اگه خجالتی باشن! فهمیدم درحالیکه خودت غرق یه نفری مطمعننا یکی دیگه هم غرق توعه،حتی بیشتر از یکی! فهمیدم اونایی که یکم سلبرتی هستن یا بهتره بگم در شرف سلبرتی شدن هستن چقد جاه طلبن:/( حداقل اینی که من دیدم اینطوری بود)! فهمیدم یه دخترچاق با یه زن مسن هیچ تفاوتی نداره:/ چون به اولی میگن " بشکا" به دومی میگن "قوجا"! وخیلی ناراحتم کرد!

+امیدوارم هرچی که خوب باشه همون اتفاق بیفته:)

+راستی روز قبلش هم رفته بودم عروسی!اونم دفعه ی بعدی تعریف میکنم :))

  • Alala

دایناسور ناراحت نباش!لطفا!

سه شنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۴۶ ب.ظ

دایناسور ناراحته...نمیدونم چرا ولی ناراحته... هیچ کاری هم از دستم برنمیاد!

  • Alala

5.3

دوشنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۴۷ ب.ظ

+همه ی زندگیم شده سریال دیدن! یا فرندز میبینم یا میخورم یا میخوابم:/ دوشنبه ها هم گات میبینم:/ واااااااااای این قسمتش عالی بود:دی دنی :دی


+تا قبل از اینکه نتایج اولیه بیاد همش افسرده بودم که قبول نمیشم و درنتیجه هیچ کاری انجام نمیدادم:/ الان هم که نتایج اومده نمیدونم کجا قبول میشم و درنتیجه بازم هیچ کاری نمیکنم:/ گشادیم تا حدیه که همیشه بهونه های قانع کننده داره:/


+تلگرامم همش کانکتینگ میده:/ نمیدونم چه مرگشه:/ اگه کسی میدونه بگه!


همین:/

  • Alala