ALALA

dreamer

ALALA

dreamer

هاو عاى فیل

سه شنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۷، ۱۱:۱۱ ب.ظ

احساس میکنم یک لوزر واقعى هستم.

  • Alala

یازده و نیم شب

يكشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۷، ۱۱:۳۰ ب.ظ

درونم پر از نبودن هاست.

  • Alala

نوشته هاى وسط مهمونى

شنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۷، ۰۸:۲۰ ب.ظ

دیشب میخواستم خودمو بکشم. به امید پیام دادم و کیرم کرد. ابجى همش پیام میداد که خوبم یا نه ولى نبود. نمیخواستم به دایناسور پیام بدم نمیخوام ناراحتیه من رو امتحاناش تاثیر بذاره. در واقع اونو بیشتر از اونى دوس دارم که بخوام ناراحتش کنم. یادم افتاد حامد برام یه موزیک فرستاده بود گفته بودم گوش میدم و نظرمو میگم ولى یادم رفته بود. گوش دادم و گفتم که چقدر خوبه. همون لحظه پیام داد و بازم بهم ابراز علاقه کرد. چقدر همه ى این حسا برام نااشنا بودن. ترجیح میدادم با امید حرف میزدم. میخواستم بغل اون بودم. ولى اونم نبود. به این فکر کردم که اگه من نباشم امیرعلى هم تنها میمونه. به همه ى ادمایى که واقعا دوستم دارن فکر کردم. امیرعلى، هادى، الناز، نگین. مامانم.

و همینا کافى بودن که ادامه بدم.

  • Alala

این پست براى توعه حامد.

جمعه, ۲۱ دی ۱۳۹۷، ۱۱:۰۴ ب.ظ

دوس دارم باهات حرف بزنم. ولى چون اون حسى که تو به من دارى رو من ندارم نمیتونم بهت پیام بدم. نمیخوام اذیتت کنم ولى دوس دارم دوستم باشى ولى نمیشه.

  • Alala

امتحانا

يكشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۷، ۰۱:۴۶ ب.ظ

امتحانا از فردا شروع میشن و اگه بخوام صادقانه بگم باید بگم که برای هیچ کدومشون اماده نیستم. فردا تفسیر دارم که فعلا شروع نکردم ولی امید زیادی دارم که بیست بشم چون ازبین 22 نفر دانشجو همه حذف کردن و فقط 6 نفر موندیم سرکلاس و استاد هممونو خوب میشناسه، هرچند یبار یه بحث مسخره ای باهام داشت ولی من امیدوارم. پس فرداش تاریخ هنر دارم که رسما به فاک رفتم! 100 صفحه از کتابی رو باید بخونم که تاحالا نخوندم! هرچند تو بحثای کلاس و کنفرانس ها فعال بودم و استاد ازمن خوشش میاد ولی اگه چیزی رو برگه ننویسم خیلییییی بگا میرم! از سالید و ریاضی و ژوژمان ها هم که بهتره فقط سکوت کنم! ریاضی رو حتی یه ذره هم بلد نیستم! همه ی کارام برای ژوژمان طراحیم مونده و با استادش دعوا کردم و همه میگن که خیلی تخمی نمره میده درنتیجه کسی که طراحی یک رو با 19 پاس کرده قراره این ترم برینه و تاثیر یه درس سه واحدی رو معدلشو نادیده بگیره!

دیشب وقتی از خونه دایناسور برگشتم ناراحت بودم داشتم گریه میکردم که احساس کردم چشام به شدت داره میسوزه. خواستم لنزهامو دربیارم که متوجه شدم یکیش چسبیده به چشمم و وقتی میخوام درش بیارم سفیدی چشمم هم بهش میچسبه و جدا نمیشه! باور کنید ریدم به خودم و احساس کردم قراره تا اخر عمرم کور بشم و تو یک لحظه همه ی ادمایی که یه چشمشون مشکل داره اومدن جلوی چشمم! اون ارایشگره که افتادگی پلک داره و موهاشو همیشه یه طرفی میریزه رو صورتش! اون پسره که بخاطر بی دقتی پدرش از بچگی یه چشمشو از دست داده! و چقدر همه چی غمگین شد یهو.

شارژرم مونده خونه امید و الان بی شارژترین عالمم. هرچند خیلی خوبه که تمرکزم بهم نمیریزه ولی همش احساس میکنم تو گروه کلاسیمون اتفاقایی میافته که من بی خبرم.

نمیدونم این چندمین پست وبلاگمه ولی هیچ وقت فکر نمیکردم بیشتر از یه سال بتونم یه وبلاگ داشته باشم.

  • Alala

تولد. امید. استاد.

جمعه, ۷ دی ۱۳۹۷، ۰۴:۱۶ ب.ظ

روز تولدم میخواستم پست بذارم و بگم که چقدر ناراحتم که بیست ساله شدم، چقدر زندگیم یکنواخته و چقدر براى اینده ى نامعلومم مضطربم. ولى انقدر سرم شلوغ بود که نتونستم. بهترین چیزارو هدیه گرفتم. مخصوصا یونیکورنى که تو دادى و میدونم که چقدر زحمت کشیدى تا درستش کنى. ابجى مهربونم که همیشه بهم امید میده و نمیذاره ناراحت شم. نون و ماگاى معروفش:) 

رابطه هاى بین ادما خیلى پیچیدس. ادما و شخصیتاشون خیلى پیچیدن. هرکسى پیچیدگى هایى داره که منو متعجب میکنه. امید همیشه ناراحته که شخصیت یکسانى نداره. فکر میکنه هیچ شخصیتى نداره. نمیتونه از گذشته بیرون بیاد. و من هیچ کارى نمیتونم بکنم. هربار که اینطورى میشه دلم میشکنه. ولى هیچ توانى ندارم که بتونم گذشته رو پاک کنم.

از ن متنفرم. امیدوارم همونقدر که با رفتار بدت منو خجالت زده کردى و درواقع خودتو تحقیر کردى و شخصیت نداشتتو زیر سوال بردى همونقدر ناراحتى بکشى. ازت متنفرم استاد کسشرى که چون فکر میکنى پول هواپیماتو میدن درنتیجه میتونى هرطورى که خواستى با ادما برخورد کنى بدون اینکه احساسات اون ادمو درنظر بگیرى.

از تو هم متنفرم ج! خیلى پست و حقیرى. و ازاینکه انقد ازمن کپى میرى دلم برات میسوزه.

ولى انقدر دوست داشتنم نسبت به ادماى اطرافم زیاده که شماها نمیتونین حتى یه ذره از قلبمو سیاه کنین.

ولى ک*یرم دهنتون:)

  • Alala

کسى هست که باهاش حرف بزنى؟

چهارشنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۷، ۰۷:۴۳ ب.ظ

ابجى ازدواج کرد. حالا دیگه نمیتونم هرروز ببینمش و باهاش حرف بزنم. نمیتونم نظرمو مستقیم بگم. اصلا نمیتونم چیزى بگم. اصلا فکر نمیکردم انقدر همه چى عوض بشه. دلم یکم ارامش میخواد. میخوام یکم بدون استرس زندگى کنم. برا کلاس طراحى فردا هیچى نزدم و قراره امتحانى بگیره که اصلا بلد نیستم. 

دلم براى کتاب خوندن تنگ شده. برا لذت بردن از موسیقى تنگ شده. 

همه چى کهنه شده. احساس کهنه بودن میکنم.


  • Alala

شما که موهات سبزه، برو بیرون

سه شنبه, ۲۲ آبان ۱۳۹۷، ۰۸:۳۹ ق.ظ

نشستم تو اتوبوس. اپیزود "شالى قرمز روى سنگ فرش هاى گالاتا" ى رادیو دیو رو گوش میکنم. دارم میرم کلاسى که هفته ى پیش استادش بخاطر موهام از کلاس بیرونم کرد.تکلیفایى که گفته بود رو انجام ندادم. مسئول بوفه نشسته رو صندلى روبروم. امروز میریم بازدید از یه کارخونه اى که نمیدونم چیه. حساى خوبى دارم و امیدوارم بازم از کلاس بیرونم نکنه.

  • Alala

دایناسورها چگونه منقرض شدند

پنجشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۷، ۰۴:۰۵ ب.ظ

اگه از پدر من بپرسیم که دلیل انقراض دایناسورها چى بوده احتمالا و حتى صددرصد جواب میشنویم که داشتن دوستاى زیاد بوده! مثلا دایناسورهاى گیاه خوار با دایناسورهاى گوشت خوار دوست شدن و دایناسورهاى گوشت خوار اوتارو خوردن. بله. پدر من حواب همه ى بدبیارى ها و بدبختیارو وجود داشتن شخصى به اسم دوست میدونه! یه همین دلیل از همون بچگى هیچکسى حق نداشت بره خونه ى دوستش و اگه خیلى واجب بود خود دوست میومد خونه ى ما که صددرصد بعد از چندبار اومدن دیگه نمیومد. بچه که بودم بعضى وقتا از این کار بابام خوشم میومد. ولى بعدش که بزرگ شدم فهمیدم خیلى سخته. درنتیجه بهترین دوستم ابجیم شد. الان خودم مستقل زندگى میکنم ولى هنوزم بعضى وقتا بابام زنگ میزنه میگه کجایى چرا خونه نیستى تا ٨باید خونه باشى و و و. انگار که صبحا نه ادم ربایى میشه نه میشه داد. ابجى میگه بابا با اینکارش میخواد ثابت کنه هنوز زیرسلطه شى هنوز مراقبته و نمیذاره دست ازپا خطا کنى. خلاصه. چندروز پیش رفته بودم خونه ى نون و تصمیم داشتم شبو بمونم تا مسیر دانشگاهم نزدیکتر بشه اما پدر زنگ زد و منو احظار کرد. و بازم ثابت کردم که زیرسلطشم:)

  • Alala

ابجى. دایناسور. دخترخاله

چهارشنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۷، ۱۰:۴۴ ب.ظ

اتفاقاى زیادى داره میافته که زندگیمو عوض میکنن. ابجى داره ازدواج میکنه و من میترسم. از اینکه تنها بشم و نتونیم رابطه ى خوبمونو حفظ کنیم. ابجى شبا خواب منو میبینه که گریه میکنم ولى من اصلا بهش نگفتم که ته دلم ناراحتم. دایناسور داره میره. نثل اینکه دخترخاله با اکسم دوست شدن. همه ى دوستامو دارم از دست میدم. درواقع سه تا از مهمترینارو از دست میدم. نگرانم. براى هر سه تاشون. و دوسشون دارم.

  • Alala