ALALA

dreamer

ALALA

dreamer

بعد از امتحانا

يكشنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۸، ۰۵:۲۸ ق.ظ

براى کشتن خودم هرروز مصمم تر میشم. ولى همینکه بعد از مرگمو تصور میکنم میبینم که ابجیمم مرده. و همین منو منصرف میکنه. 

هیچوقت خونوادم انقدر دوستم نداشتن. داداشم همش منو میبره بیرون، باهام حرف میزنه انگار که ادم مهمى هستم.

مامانم بغلم میکنه بجاى همه ى اون بغل نکردناى بچگیم.

بابام. بابام واقعا داره خودشو تغییر میده. برام خونه میگیره. ازم حمایت میکنه و باهام مهربونه.

ولى من نمیتونم ادامه بدم انگار که هیچ چیز دیگه اى براى دیدن و تجربه کردن وجود نداره.

پ ن: نشستم روبروى دوس پسرم و دارم این متنو مینویسم و گریه میکنم. اصلا نمیبینه و متوجه نیست. انگار که وجود ندارم. دلم براى امید تنگ شده.

  • Alala

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی