ازمون عملی طراحی صنعتی :/
- ۰ نظر
- ۱۱ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۰۵
+دیروز با ابجی حرف میزدم. همیشه حرفاش ارامش بخشه ولی بعضی وقتا هیچ حرفی ارومم نمیکنه مثله این یه سالی که گذشت و هیچی ارومم نکرد و اخر سر بخاطر همین نبود ارامش و استرس زیاد همه ی زحمت هامو هدر دادم. ابجی میگفت بیخیال کنکور بشم. میگفت به درک که امسال قبول نمیشی بازم میخونی و سال بعد تهران قبول میشی. اما من ناراحتم. خیلی ناراحتم. یه سالی که برام گذشت مثل زهرمار بود.همش استرس داشتم. همش خواب های بد میدیدم. انگار هنوز هم قبول نکردم که یه سالی که گذشت دیگه باد هوا شد. ولی باید قبول کنم. باید با واقعیت کنار بیام. باید خودمو با شرایط وفق بدم. من مجبورم قوی باشم. دایناسور میگه چه اشکالی داره برو دانشگاه ازاد. اما این حق من نیست. من ازمونای سنجشم زیر 500 بود. چطور میتونم برم دانشگاه ازاد؟ چطور میتونم یه خط قرمز رو اونهمه ارزوهای رنگارنگ بکشم؟ چطور میتونم حرف مردمو تحمل کنم؟ احساس میکنم خیلی ضعیف شدم. احساس میکنم دیگه نمیتونم بگم: بی یورسلف!. احساس میکنم همیشه شعار میدادم. دایناسور میگه همه دانشگاه های ایران بده برو بخون تموم شه. اما من میخام 10 سال دیگه با دایناسور همسایه باشم نه اینکه بشینم خونه و لباسای شوهرمو اتو کنم!من میخوام از اینجا برم...
+تصمیم گرفتم برم کلاسای تئاتر. اما نمیدونم کجا:/ اگه کسی میشناسه وشرایطشو میدونه لطفا بهم بگه:) البته تو تبریز :)
+امروز خیلی قرلی لباس پوشیدم. موهای کوتاه سبزمو بافتم و متفاوت ارایش کردم. حتی دستبندای خفنمو هم دستم نکردم! شاید نیاز دارم یکم تغییر کنم!
همین :)
مامان داشت کانال هارو سوییچ میکرد و دنبال برنامه ای بود که سرگرم بشه. فیلمی داشت پخش میشد. یکتا ناصر درحالیکه داشت با عمو و زن عموش درباره ی مهریه بحث میکرد گفت: درضمن منکه دختر نیستم، اینم ازدواج اولم نیست که مهریه ی زیادی تعیین کنیم!
...منکه دختر نیستم...ساعت ها به این جمله فکرکردم. دختر بودن! چرا باید مونث هارو به دو گروه دختر و زن تقسیم کنیم و برای هرکدوم مزیت ها و برتری ها وحتی بدی هایی رو تعیین کنیم؟چرا باید به خاطر یک مسإله ی کاملا شخصی پاسخگو باشیم و یکی از مهم ترین نیازهای طبیعیمون رو سرکوب کنیم تا "دختر باشیم!"؟
واقعن دلم میخاد با یکی حرف بزنم!
دلم به دوس پسر میخاد که از صبح تا شب بریم بیرون بگردیم. بریم مهمونی و انقد دیوونه بازی در بیاریم تا از خنده بمیریم:/
نمیدونم این چحور 18 سالگیه که من دارم میگذرونم! همش تنها همش خسته همش تو خونه همش چسناله:/
فاک تو این زندگیه کوفتی. فاک به شانسم. فاک به 18 سالگی که اینجوری داره تموم میشه...
+عروسیه امروز هم خیلی مزخرف بود اصلن خوش نگذشت.
+دلم برا گوشیم، برا تلگرام، برا دایناسور عزیزم تنگ شده!
یجوری رفتار میکنه انگار من بهش گفتم شوهر کن بچه دار شو بعد همه ی کارای مسخره تو بمن بسپار چون خودت عرضه ی بچه نگه داشتن نداری!
بعد انتظار دارن از عمه و دخترعمه خوشت بیاد!
فـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاک یو سین :/
+فردا عروسیه پسرعمه مه :/ مشکل اصلی اینجاس که من چاق شدم :/ و من بطور عادی چاق نشدم:/ شکم دارم:/ بدتترین نوعه چاقی:/ واقعن حسش نیس سه ساعت فقط منقبض کنم شکممو -__-کاش میتونستم نرم ( درحالی که با تاسف اه میکشد چشمانش را میبندد و میدل فینگرش را به سمت شکمش بالا می اورد) ولی خب یه چیزه مثبتی که داره اینه که رنگ موهامو رفرش میکنم و دوباره سبز میشن وگرنه منکه با این وضعه گشادیم عمرن رنگ میذاشتم -__-
+دقت کردین تو ایران ادما به دو دسته تقسیم میشن؟ دکترها و بقیه! واقعن نمیتونم با این وضع زندگی کنم :/ همش احساس بدی دارم:/ نمیدونم چرا ادمارو فقط با میزان درامدشون میسنجیم و اصلن به شخصیت ادما اهمیت نمیدیم-__- واقعن چه مرگتونه مردم؟ یعنی کسی که بره دنبال کار و رشته ی موردغلاقش بده؟بیخیاله؟کند ذهنه؟ تو این دو سال انقد حرف شنیدم بخاطر انتخابم که دیگه میخام هیچ کسی مریض نباشه تا همه ی دکترا بیکار شن :دی
+امروز بخاطر عروسیه فردا با ابجی و مامان رفتیم یکم خرید کنیم، داخل پاساژ دوتا پسر بهم نگاه کردن و خندیدن :/ خیلی ناراحت شدم. نه بخاطر اینکه موردپسند اون دوتا عجوزه ی بی ریخت نبودم بلکه بخاطر اینکه حتی برا لباس هایی هم که میپوشم باید تاییدیه مردمو بگیرم :/بعد اینکه از جلوشون رد شدیم همش نگاهم به دخترا بود. همشون شلوار کوتاه تنگ با کفش های خز دار:/ و مانتوهای بلند جلوباز و شال های رنگی بودن، بیشترشون موهاشونو خیلی خوشگل یه طرفه کرده بودن و لمه ی مو داشتن، رژهای صورتی و قرمز با کلی کرم پودر و خط چشم های خوشگل ولی من شلوار گشادی که پایینش کش داشت و با کفش های توسی ال استار و مانتوی گشاد ساذه با یه شال توسی و کوله پشتی نه چندان دوست داشتنیم بودم و عینک گردالیم و چتری هایی که خودم شانسی کوتاه میکنم.احساس کردم شاید اگه پسر بودم خواستنی تر بودم ولی این احساسمم زیاد طول نکشید:/ چون همون موقه پسری رو دیدم که همه چیزش خیلی مرتب و نو بود حتی موهاشم خیلی بادقت شونه کرده بود! و امروز برای هزارمین بار فهمیدم که جای من اینجا نیست و خیلی باید تلاش کنم تا بتونم از اینجا برم...
+نمیدونم چرا مامانم نمیخاد قبول کنه که من اینجوریم :/
+دیروز اپیزود دوم گات رو با ابجی دیدم!واقعا معرکه بود! اخه چجوری میتونم تا دوشنبه ی بعدی منتظر بمونم؟
امروز هم یه سریال کره ای دانلود کردم :دی به نظرم جالبه. البته خب من بخاطر ایشون دانلودش کردم! به نظرم کیوت ترینه :)
با اینکه با هزار دردسر فصل7 واکینگ دد رو از دایناسور گرفتم ولی نمیدونم چرا اصن حسش نمیاد نگا کنم!خوبه حالا قبل کنکور لحظه شماری میکردم برا دیدن ریک :/
+امروز یه پیجی تو اینستا دیدم برا اوریل بود که فن های ایرانیش ساخته بودن. اولش که دیدم یجوری شدم. انگار یه دفعه ای هلم دادن به دوسال قبل. به اون همه عشقی که برا اوریل داشتم و همش یه شبه تموم شده بود. نمیدونم چرا ولی احساس میکردم هنوزم با تک تک سلول های بدنم اوریل رو دوس دارم درحالیکه خییییییلی وقته هیچ کدوم از اهنگاشو گوش نکردم و هیچ کدوم از اخبارشو دنبال نکردم. همیشه یه حسه نزدیکی بهش دارم. مثل اینکه این حس دوست داشتنی تا اخر عمرم باهام میمونه :)
همینا :دی
بالاخره بعد از دو روز درد مزمن و سه ساعت درد شدید پریود شدم :/
حوصله ی تایب کردن ندارم -___-
حرفای زیادی دارم بزنم ولی حس جمله بندیش هم نیس -___-
همین :/
+الان داشتم ویژگی کاربرا رو نگا میکردم یکیشون با اینترنت اکسبلورر بود :/ خاستم بگم اگه بازم اومدی و اینارو دیدی بهت خسته نباشید بگم!