ALALA

dreamer

ALALA

dreamer

خسته ام

چهارشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۸، ۰۱:۱۷ ق.ظ

خسته ام. از دقیقه نودى بودن و شب بیدار ماندن خسته شده ام.

  • Alala

پدر

يكشنبه, ۳ آذر ۱۳۹۸، ۱۲:۴۹ ب.ظ

ما مردم متوسطى هستیم. پول نان و اب را داریم. در خانه هاى معمولیمان زندگى معمولیمان را میکنیم. دل خوش به چیزهاى کوچکى هستیم. مثلا مسافرت با ماشین پدر. مصیبت هاى مسافرت را دوست داریم. خستگى و کثیفى مسافرت زندمان میکند. قبل ترها که پدر کار میکرد وعده هاى غذاییمان را جدا میخوردیم. اما حالا پدر اصرار دارد که سر یک سفره بنشینیم. پدرها در خانه هاى معمولى دیکتاتورهاى خوبى هستند. پدر غذاى شور نمیخورد، ماهم نمیخوریم. پدر همراه شام ترشى را ممنوع کرده، پدر بادمجان دوست دارد، ماهم دوست داریم. پدر رئیس خانه است. هرچیزى که بگوید باید قبول کنیم چرا که قلبش مریض است و ممکن در یکى از همین اعتراضات اعضاى خانواده عصبانى شود و سکته کند ان وقت بیچاره میشویم، چرا که ما ادم هاى وابسته به پدر هستیم. اگر پول ندهد گشنه میمانیم. انوقت دیگر نمیشود گفت که معمولى هستیم. من اما دوست دارم تنها باشم. تنها بخوابم تنها بیدار شوم تنها غذا بخورم و تنها مسافرت کنم. پدر هنوز بمن پول میدهد. برادرم هم گاهى پول میدهد. برادرم فرد مستقلى در زندگیش هست. همیشه او را تحسین میکنم. البته دلیل مستقل بودن الانش بخاطر کاریست که پدر برایش فراهم کرده. اما من حق مستقل بودن ندارم. من درخانه اى زندگى میکنم که همسایه هایم گزارش لحظه اى به پدرم میدهند. من کار ندارم. نمیتوانم تنها مسافرت کنم. من هرماه باید از کسى تقاضاى پول کنم. من عزت نفس ندارم و این چیزى است که پدرم میخواهد. دوست دارد وابسته به او باشم. از اینکه من در قلمروى حکومتش نفس نمیکشم غمگین است. پدر میترسد پیر شود و من از او نگهدارى نکنم. پدر با خریدن من محبتم را میخواهد. پدر پیرمرد دوست داشتنى اى نیست اما من دوستش دارم. و هنوز برده ى اویم.

  • Alala

ادم هاى بیشعور

جمعه, ۱ آذر ۱۳۹۸، ۰۱:۳۶ ق.ظ

از وقتى که اینترنت هارا قطع کرده اند بیشتر میخوابم. نگران چیزى نیستم و ذهنم ارام است. دیگر برایم مهم نیست که چه کسى از چه چیزى استورى گذاشته و یا میخواهد چه عنى بخورد و انرا فریاد میزند. البته هنوز کلرهایم را به تعویق میندازم و هنوز دویدن را شروع نکرده ام اما حس بهترى دارم و اصلا از این شرایط ناراضى نیستم. درواقع از اینکه مدتى است صورت نحس یک عده از ادم هاى گوه خور و همیشه حق به جانب را ندیده ام خوشحالم.

+اگر میخواهید بگویید که چرا این ادم ها را انفالو نمیکنم باید بگویم که من هم ادم بیشعورى هستم و دوست دارم خودم را ازار دهم.

  • Alala

اى تف بر کسى که سوى کسى اید

چهارشنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۸، ۰۹:۳۵ ب.ظ

غم در دلم خانه کرده. نشسته پاهایش را روى هم انداخته و به زندگى نکبت بارم میخندد. دوست داشته شدن همیشه خوب است اما دوست نداشته شدن چیزى بود که همیشه مرا انتخاب میکرد. بیایید واقع بین باشیم شاید اتقدرها که خودمان را در اینه میبینیم زیبا نیستیم. شاید هیچ چیز جذابى در ما وجود ندارد. شاید ادم هایى مثل ما به دنیا امده اند که دیگران دوست داشته شوند.

در دوراهى سختى مانده ام. انتخاب بین ماندن و رفتن همیشه دشوار بود. من ادم ماندنم. ادم پس زده شدنم. ادم محبت کردن به کسانى که اندکى دوستم ندارند. و میدانید چه چیز از همه سخت تر است؟ اینکه تو فقط یک انتخاب از روى اجبار تنها نماندن باشى. 

  • Alala

شاید هیچوقت من نباشم

چهارشنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۸، ۰۱:۳۹ ق.ظ

از نظرتو یک اهنگ دوست داشتنیست ولى من میدانم که بخاطر چه کسى این موزیک را گوش میدهى. 

لطفا بعداز هم بستر شدن گوش نده. بگذار براى دقیقه اى هم که شده احساس دوست داشته شدن بامن بماند.

  • Alala

بخاطر اونوت هایى که پشت عکسش نوشته بودى

شنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۸، ۱۲:۲۲ ق.ظ

زندگى بد است و به شدت سخت. حتى زمانبکه فکر میکنى در دنیاى یونیکورن ها و ابنبات هاى رنگى زندگى میکنى پشه اى در مغزت وزوز میکند. 

به مرحله اى از زندگیم رسیده ام که چیزهاى براى از دست دادن دارم و ترس گم کردنشان، نبودنشان مرا عذاب میدهد. از طرفى دیگر هیچ چیزى براى از دست دادن ندارم.

مدت زیادیست که میخواهم کارى انجام دهم تا از طریق ان بتوانم پول دربیاورم و مستقل شوم اما متاسفانه گشادى اجازه ى انجام هیچ کارى را به من نمیدهد. دوست دارم درخانه ام بخوابم و این تنها خواسته ى من از زندگى است.

از دیدن ادم هاى پرمدعا خسته شده ام. دلم کمى سادگى میخواهد. کمى ارامش.

  • Alala

به کجا میروى الا!

دوشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۸، ۰۷:۵۳ ب.ظ

ادم ایده ال گرایى هستم. ترجیح میدهم همه جا بهترین باشم. البته گشاد هم هستم و این دو قطب مخالف همیشه مرا زجر میدهند. همیشه قبل از امتحان هایم استرس بیش از حد باعث میشود تا درس نخوانم و بخوابم. این بار ولى همه چیز فرق داشت. ترس از دوباره پاس نشدن این درس به شدت گیرى روحم را اذیت میکرد. دیگر خسته شده بودم از اینهمه غلبه ى گشادى بر ایده ال گرایى. دوست داشتم به دوران اوجم برگردم. همان روزهایى که براى خودم یادداشت هاى کوچک رنگ مینوشتم و خودم را تشویق میکردم. معمولا پرچم ایتالیا و امریکا را هم میکشیدم. اخر احساس میکنم رفتن و فرار کردن از این شرایط تنها راه نجات زندگیم هست. به هرحال امتحانم را دادم و خوب هم دادم:) احساس سبکى داشتم و خودم را سرزنش میکردم. اصولا در سرزنش کردن خودم مهارت خاصى دارم. مثلا خیلى راحت میتوانم خودم را بخاطر خراب کردن یکى از اسکچ هایم تا یک ماه سرزنش کنم.

اصلا نمیدانم دارم درباره ى چه حرف میزنم و اخرسر میخواهم به چه نتیجه ى خوبى برسم و ان را براى شما تحمیل کنم! فقط دوست داشتم بنویسم.

  • Alala

صداى خودش بود

سه شنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۸، ۱۱:۲۹ ب.ظ

احساس بدبختى و بیچارگى مانند کرم از قلبم بیرون میریزد و تمام بدنم را مى گیرد.

  • Alala

جامانده

سه شنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۸، ۱۰:۴۷ ب.ظ

احساس جاماندگى دارم. انگار که به هیچ جا تعلق ندارم و مانند ذره اى در هوا معلق مانده ام بدون انکه کسى دستم را بگیرد یا فوتم کند تا بالاتر روم. 

  • Alala

بمون نرو بستنى کیم.

دوشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۸، ۱۱:۴۶ ب.ظ

از وقتى که به یاد دارم دانش اموز مودب و خوبى بودم. سر به زیر و ارام. از انهایى که همیشه در گوشه ى انتهایى کلاس تنها مینشینند. معلم هایم دوستم داشتند. یادم است ان روزى را که معلم چهارم ابتدایى ام به مادرم گفته بود که الالا از همه نظر بى نظیر است و مادرم در جواب گفته بود که " درخانه بسیار پرخاشگر است".

دوم دبیرستان بودم که به واسطه ى دخترى که میشناختمش دوست پیدا کردم. شاید اولین دوست هاى واقعى زندگى ام بودند. فرح دخترى بود که ازمن محافظت میکرد. چرا که من توان جواب دادن به زورگوها را نداشتم. من لال به دنیا امده بودم. 

وارد دانشگاه که شدم مضطرب بودم. از اینکه قرار بود دوره ى جدید زندگى ام باز به تنهایى بگذرد مرا زجر میداد. سارومان مرا در اغوش گرفت. مانند گمشده اى که سالها به دنبالش بود. من او را سفت بغل کرده بودم که نرود ولى او ترکید! رفت تهران.

مى بینید؟ ادم هایى که در زندگى ام بودند انقدر کم هستند که حتى نمیتوانم به اندازه ى یک پست درباره یشان بنویسم.

از سارومان چیزهاى زیادى براى گفتن دارم. ولى انقدر خوب هستند که میخواهم فقط براى خودم بمانند.

دایناسور هم رفت.

ابجى هم رفت.

  • Alala